دل بردی از من به یغما ای ترک غارتگر من
دیدی چه آوردی ای دوست از دست دل بر سر من
عشق تو در دل نهان شد دل زار و تن ناتوان شد
رفتی چو تیر کمان شد از بار غم پیکر من
میسوزم از اشتیاقت در آتشم از فراغت
کانون من سینه من سودای من آذر من
بار غم عشق او را گردون نیارد تحمل
چون میتواند کشیدن این پیکر لاغر من
اول دلم را صفا داد، ایینه ام را جلا داد
آخر به باد فنا داد ، عشق تو خاکستر من
شعر از صفای اصفهانی
........................................................................................................
این چه حرفی ایست که در عالم بالاست بهشت
هر کجا وقت خوش افتاد همان جاست بهشت
از درون تو بود تیره جهان چون دوزخ
دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت
عمر زاهد همه طی شد به تمنای بهشت
او ندانست که در ترک تمناست بهشت
صائب از روی بهشتی صفتان چشم مپوش
که در این آیینه بی پرده هویداست بهشت
شاعر: صائب تبریزی
.........................................................................................................................
پروردگارا!
به من آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم و
شهامتی،تا تغییر دهم آنچه را که می توانم و بینشی تا تفاوت این دو را
بدانم؛ مرا فهم ده، تا متوقع نباشم دنیا و مردم آن مطابق میل من رفتار
کنند؛
..............................................................................................................................................................
از دیروز بیاموز. برای امروز زندگی کن و امید به فردا داشته باش. (آلبرت انیشتن)
................................................................................................................................................................
الهی!
گر زارم در تو زاریدن خوش است

ور نازم به تو نازیدن خوش است.
الهی!شاد بدانم که بر درگاه تو می زارم
بر آن امیـــد آن که روزی در میـــدان فضل بتو نازم
تو!من بپذیری و من با تو پردازم
یک نظر در من نگری و دو گیتی به آب انـــدازم
خواجه عبدالله انصاری
............................................................................................................
متنی زیبا از مهاتما گاندی:
من میتوانم خوب، بد، خائن، وفادار، فرشتهخو یا شیطان صفت باشم.
من می توانم تو را دوست داشته یا ازتو متنفر باشم،
من میتوانم سکوت کنم، نادان و یا دانا باشم،
چرا که من یک انسانم، و اینها صفات انسانى است
و تو هم به یاد داشته باش:
من نباید چیزى باشم که تو میخواهى، من را خودم از خودم ساختهام،
تو را دیگرى باید برایت بسازد و
تو هم به یاد داشته باش
منى که من از خود ساختهام، آمال من است،
تویى که تو از من می سازى آرزوهایت و یا کمبودهایت هستند.
لیاقت انسانها کیفیت زندگى را تعیین میکند نه آرزوهایشان
و من متعهد نیستم که چیزى باشم که تو میخواهى
و تو هم میتوانى انتخاب کنى که من را میخواهى یا نه
ولى نمیتوانى انتخاب کنى که از من چه میخواهى.
میتوانى دوستم داشته باشى همین گونه که هستم، و من هم.
میتوانى از من متنفر باشى بىهیچ دلیلى و من هم،
چرا که ما هر دو انسانیم.
این جهان مملو از انسانهاست،
پس این جهان میتواند هر لحظه مالک احساسى جدید باشد.
تو نمیتوانى برایم به قضاوت بنشینى و حکمی صادر کنی و من هم،
قضاوت و صدور حکم بر عهده نیروى ماورایى خداوندگار است.
دوستانم مرا همین گونه پیدا می کنند و میستایند،
حسودان از من متنفرند ولى باز میستایند،
دشمنانم کمر به نابودیم بستهاند و همچنان میستایندم،
چرا که من اگر قابل ستایش نباشم نه دوستى خواهم داشت،
نه حسودى و نه دشمنى و نه حتا رقیبى،
من قابل ستایشم، و تو هم.
یادت باشد اگر چشمت به این دست نوشته افتاد
به خاطر بیاورى که آنهایى که هر روز میبینى و مراوده میکنى
همه انسان هستند و داراى خصوصیات یک انسان، با نقابى متفاوت،
اما همگى جایزالخطا.
نامت را انسانى باهوش بگذار اگر انسانها را از پشت نقابهاى متفاوتشان شناختى، و یادت باشد که کارى نه چندان راحت است...